رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

رادین مامان و بابا

شروع کار مامانی

                                   سلام گل پسرم از وقتی برگشتیم خونه دارم برنامه ریزی میکنم که انجام پروژه ام رو شروع کنم که بلاخره امروز  ٤ تیر شروع کردم صبح ساعت ١١ رفتم دانشگاه خدا میداند چه جوری رفتم همش دلم پیش تو مونده بود ولی مجبور بودم آخه تو وسط انجام پروژه کارشناسی ارشدم اومده بو دی و چون سلامتی تو از همه چیز برا من مهمتر بود کارمو نصفه ول کرده بودم .ساعت ٣ برگشتم و بماند که هر نیم ساعت زنگ می زدم و همه چی مرتب بود و خاله سهیلا به خوبی از تو مراقبت کرده بود تو...
4 تير 1390

اولین گردش دو نفره رادین و مامانی

                                     سلام پسر گلم امروز تو دو ماه و سیزده روزته و روز به روز شیطون تر میشی امروز غروب  رفتیم بیرون تو شهرک تا خاله سهیلا که الان خونه ماست  با دختر همسایه بازی کنه و تو هم در هوای آزاد بگردی . وقتی خاله سهیلا مشغول بازی شد من و تو رفتیم تا دو تایی قدم بزنیم رفتیم پارک بازی بچه ها و تو داشتی با اشتیاق به بچه های در حال بازی نگاه می کردی چهل و پنج دقیقه ای بود که داشتیم می گشتیم و تو نگاه می کردی بلاخره تو بغلم به خواب ناز رفت...
2 تير 1390

بدون عنوان

سلام قند عسلم  امروز میخوام از شیرین کاریات برات بنویسم که دل همه رو می بری و شدی برا خودت یه فیلم سینمایی.خیلی وقت ها شیرین کاریات باعث می شه کسی تلویزیون یادش نیفته و همه وقت ما با تو می گذره.امروز یاد گرفتی که وقتی هیجان زده میشی  دو تا پاهاتو با هم بالا می بری و پایین میاری و تند تند این کارو انجام میدی و می خندی . امروز  تو تشکچه بازیت بازی کردی و  برای اولین بار خودت به  تنهایی خیلی  معصومانه   به خواب رفتی ناز شده بودی عکس خوابتو برات میذارم خواب های خوب ببینی نازم. در ضمن امروز برا اولین بار دستتو می بری تو دهنت و ملچ ملوچ می خوری ...
30 خرداد 1390

رادین خوش تیپ

سلام گل پسر ناز و خوشگل و خوش تیپ من   پسرم مامانی عاشق اینه که هر روز لباسهای خوشگل تنت کنه و تو رو تماشا کنه کلی هم لباسهای خوشگل برات خریده ولی تا امروز جرات نمی کردم تو رو با شورت و آستین کوتاه ببرمت بیرون ولی امروز خاله سهیلا به من جرات داد و گفت نترس طوری نمیشه و من لباسی رو که خیلی دوست داشتم تنت کنم پوشوندم و رفتیم خرید همه داشتن تو رو نگاه می کردن ترسیدم دخترا بدزدنت مامانی !     ...
29 خرداد 1390

درد دل مادرانه

سلام نفس مامان کاری با مامان کردی که حتی یه لحظه هم بدون تو نمی تونم بمونم وقتی خوابیدی خیلی معصوم میشی بعضی وقت ها ساعت ها میشینم و به چهره معصوم و خوشگلت نگاه می کنم و  کلی سوال تو ذهنم میان و میرن اینکه در آینده چکاره میشی و ایا من میتونم به رسالت خودم به عنوان مادر و به عنوان مشوق پیشرفت هات عمل کنم یا نه. به این فکر میکنم که تو الان مثل یه سی دی خام هستی و چه مسیولیت بزرگی به گردن من هست که این سی دی رو با چی پر کنم که هم خودت راضی باشی هم خودم و هم خدایمان .همیشه از این هراس دارم که غفلت کنم و زمان انجام کاری بگذره  به همین خاطر از مدت ها قبل برنامه هامو چیدم .از ماه سوم قصد دارم آموزش دادن به تو رو شروع کنم سی دی ببیب...
28 خرداد 1390

رادین و عکس های خوشگلی که خاله سهیلا گرفته

رادین و اولبن روزی که رکابی پوشید !!       رادین  شیطونه و  ....... زبونم لال فکر بد نکنین عروسکه مامانشه !       رادین در اولین لباس سایز ١ و در جمع عروسک ها     رادین روی تشکچه بازیش   ...
28 خرداد 1390

روز پدر

سلام گل پسر نازم و اولین روز مرد زندگیت روی این کره خاکی بر تو هم مبارک باشه ! پنج شنبه ٢٦ خرداد ٩٠ اولین سالی بود که پدرت به یمن حضور تو روز پدر رو تجربه می کرد عزیزم و کلی ذوق داشت اون روز بابایی سر کار نرفت و خونه موند از صبح تا غروب به کاراش رسیدگی کرد و کارای عقب افتادشو انجام داد من و خاله سهیلا هم کارای خونه رو انجام دادیم و شب با هم رفتیم رستوران نشاط دفعه ی قبلی که رفته بودیم عید بود و تو دل مامان بودی و این سری تو بغلم !! بابایی پیراهنی رو که تو براش کادو داده بودی پوشید و تو هم تیپ زدی و رفتیم      خیلی خوش گذشت چون این سری گل پسر نازمون  پیشمون بود . ...
27 خرداد 1390

عکس های رادین از روز 15 تا 61 روزگی

رادین بعد از اولین حمام در تبریز   رادین در خواب ناز   رادین وروجک    رادین در حال بازی د ر  گهواره اش        رادین مشکوک     رادین بعد از حمام چهل روزگی    رادین از زاویه ای دیگر       رادین برای اولین باری که استین کوتاه پوشید     رادین پروفسور در حال خواندن درس را   رادین در اشکال مختلف خواب        رادین موش موشی زیر ملا فش       رادین بزرگ شده که همه میگن وقتشه بریم خواستگاری !!!    ...
26 خرداد 1390

رادین باهوش من و نشانه های آن

    رادین پروفسور !!!!   سلام گل پسر باهوش من از همون روز اول که به دنیا آمدی و آنا تو رو دید گفت این پسرت خیلی باهوشه من یه چیزی می دونم میگم و بهش میاد یه جراح متخصص بشه و هر وقت می خواست باهات حرف بزنه به شوخی می گفت آقا دکترم چقدر خسته شده مریض هاش امروز زیاد بودند! یا می گفت آنا رو هم یه معاینه بکن و نسخه بنویس و همش با این ادبیات باهات حرف می زد روزها می گذشت و من منتظر بودم ببینم تو چقدر باهوشی .روز ١٥ که بردیم تو رو ختنه کنیم دکتر ی که داشت تو رو ختنه می کرد گغت این پسر خیلی باهوشه و این جوش های روی صورت اینو نشون می ده.از وقتی هم که چهلت تموم شد وقتی گشنت می شد خودتو از بالای شونم آروم می کشیدی پایین و درس...
26 خرداد 1390

خاطرات روزهای خوش به دنیا آمدن رادین

  سلام پسر گلم که یه نگاه نازتو به دنیا نمی فروشم انشا الله صد سال زنده باشی تا مامان و بابا از وجودت لذت ببرن . بلاخره پس از نه ماه انتظار شیرین تو گل پسر نازم روز خاطره انگیز ٢٠ فروردین ٩٠ با وزن ٣٢٥٠و قد ٥٠ ساعت ٩:٤٥ به دنیا اومدی و زندگی مامان و بابا را به شیرینی عسل کردی اون روز با همه ترسی که از عمل داشتم امید دیدار تو همه سختی ها را برام آسان می کرد اون روز بابایی خیلی استرس داشت خیلی دست پاچه شده بود و همش منتظر اومدن تو بود و اولین کسی بود که تو رو دید اون روز آنا می گفت  بابات از بس خوشحال بود به هر پرستاری که کوچترین کاری برا تو و من انجام می داد انعام می داد .ساعت ١٢ ظهر که من به هوش اومدم و تو گل پسر ...
26 خرداد 1390