رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره

رادین مامان و بابا

رادین باهوش من و نشانه های آن

1390/3/26 19:46
875 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

رادین پروفسور !!!!

 

سلام گل پسر باهوش من از همون روز اول که به دنیا آمدی و آنا تو رو دید گفت این پسرت خیلی باهوشه من یه چیزی می دونم میگم و بهش میاد یه جراح متخصص بشه و هر وقت می خواست باهات حرف بزنه به شوخی می گفت آقا دکترم چقدر خسته شده مریض هاش امروز زیاد بودند! یا می گفت آنا رو هم یه معاینه بکن و نسخه بنویس و همش با این ادبیات باهات حرف می زد روزها می گذشت و من منتظر بودم ببینم تو چقدر باهوشی .روز ١٥ که بردیم تو رو ختنه کنیم دکتر ی که داشت تو رو ختنه می کرد گغت این پسر خیلی باهوشه و این جوش های روی صورت اینو نشون می ده.از وقتی هم که چهلت تموم شد وقتی گشنت می شد خودتو از بالای شونم آروم می کشیدی پایین و درست در موقعیت سینه منتظر می موندی تا شیر بخوری خیلی جالب بود که بچه چهل روزه اینقدر باهوش باشه در ضمن وقتی شیر می خوردی یه چشمت بسته می شد و تو اینو قبل از شیر خوردن می دونستی و خودت یه چشمتو به صورت خنده دار می بستی و منتظر بودی و یه علامت دیگه اینکه تو چهار تا کلمه رو به طور کامل تا ٦٢ روزگی تکرار کردی اولین کلمه اعظم بود که وقتی آنا می گفت اگه اعظم به تو خوب نرسه من میکشمش و همش اینو برات تکرار می کرد سر سفره بودم که تو گشنت بود گفتم صبر کن من بخورم بعد که با عصبانیت داد زدی اعژمممممممممممم!!!!یه بار هم خاله اکرم گفت رادین مثل مرد بگو شیر می خوری یا نه راست تو چشاش نگاه کردی و گفتی آره !!!!!

تو خونه خودمون هم روز ٢٣ خرداد بابات از سر کار اومد و گفت خوبی بابایی به خدا گفتی خوبم من و بابایی و خاله سهیلا به هم نگاه کردیم و هر کدوم فکر می کردیم ما اشتباه شنیدیم ولی نه تو گفتی خوبم چون ما سه نفر هر سه تایی شنیدیم آره مامانی تو خودت بودی روز قبلش هم موقع گریه کردن داد زدی و گفتی آنا که من دلم کباب شد که از آنا و مهربونیاش دور شده بودی. امروز ٢٦ خرداد که تنها دو تنها دو ماه و ٦ روزته می تونی انگشتتو بخوری و می بینی مزه بد داره صورتتو جمع می کنی و میدی بیرون

هر وقت هم چشات بازه با دقت و تفکر خاصی به اطراف نگاه می کنی و هر کس تو رو تو این حالت می بینه به من میگه تو حاملگی چقدر درس خوندی که این بچه همش در حال فکره البته حق دارن چون من موقع حاملگی داشتم پروژه ارشدمو انجام می دادم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان کوثر جون
26 خرداد 90 19:55
سلام
امیدوارم همیشه خوش باشین
خیلی کوچولوی نازی داری
وبلاگش هم عالیه مخصوصا ترانه ای که داره پخش میشه واقا به دل می شینه
خدا واست نگهش داره


شیدا
29 تیر 90 0:52
نتیجه گیری اخلاقی: نی نی هاتونو دوران پروژه به دنیا بیارین! اعظم جون از خنده و نگاه پسرت جدا معلومه که یه فکرایی به سر داره! اینجام شبیه باباش افتاده خدا حفظش کنه راستی اسند یادت نره: