رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

رادین مامان و بابا

درد دل مادرانه

سلام نفس مامان کاری با مامان کردی که حتی یه لحظه هم بدون تو نمی تونم بمونم وقتی خوابیدی خیلی معصوم میشی بعضی وقت ها ساعت ها میشینم و به چهره معصوم و خوشگلت نگاه می کنم و  کلی سوال تو ذهنم میان و میرن اینکه در آینده چکاره میشی و ایا من میتونم به رسالت خودم به عنوان مادر و به عنوان مشوق پیشرفت هات عمل کنم یا نه. به این فکر میکنم که تو الان مثل یه سی دی خام هستی و چه مسیولیت بزرگی به گردن من هست که این سی دی رو با چی پر کنم که هم خودت راضی باشی هم خودم و هم خدایمان .همیشه از این هراس دارم که غفلت کنم و زمان انجام کاری بگذره  به همین خاطر از مدت ها قبل برنامه هامو چیدم .از ماه سوم قصد دارم آموزش دادن به تو رو شروع کنم سی دی ببیب...
28 خرداد 1390

رادین و عکس های خوشگلی که خاله سهیلا گرفته

رادین و اولبن روزی که رکابی پوشید !!       رادین  شیطونه و  ....... زبونم لال فکر بد نکنین عروسکه مامانشه !       رادین در اولین لباس سایز ١ و در جمع عروسک ها     رادین روی تشکچه بازیش   ...
28 خرداد 1390

روز پدر

سلام گل پسر نازم و اولین روز مرد زندگیت روی این کره خاکی بر تو هم مبارک باشه ! پنج شنبه ٢٦ خرداد ٩٠ اولین سالی بود که پدرت به یمن حضور تو روز پدر رو تجربه می کرد عزیزم و کلی ذوق داشت اون روز بابایی سر کار نرفت و خونه موند از صبح تا غروب به کاراش رسیدگی کرد و کارای عقب افتادشو انجام داد من و خاله سهیلا هم کارای خونه رو انجام دادیم و شب با هم رفتیم رستوران نشاط دفعه ی قبلی که رفته بودیم عید بود و تو دل مامان بودی و این سری تو بغلم !! بابایی پیراهنی رو که تو براش کادو داده بودی پوشید و تو هم تیپ زدی و رفتیم      خیلی خوش گذشت چون این سری گل پسر نازمون  پیشمون بود . ...
27 خرداد 1390

عکس های رادین از روز 15 تا 61 روزگی

رادین بعد از اولین حمام در تبریز   رادین در خواب ناز   رادین وروجک    رادین در حال بازی د ر  گهواره اش        رادین مشکوک     رادین بعد از حمام چهل روزگی    رادین از زاویه ای دیگر       رادین برای اولین باری که استین کوتاه پوشید     رادین پروفسور در حال خواندن درس را   رادین در اشکال مختلف خواب        رادین موش موشی زیر ملا فش       رادین بزرگ شده که همه میگن وقتشه بریم خواستگاری !!!    ...
26 خرداد 1390

رادین باهوش من و نشانه های آن

    رادین پروفسور !!!!   سلام گل پسر باهوش من از همون روز اول که به دنیا آمدی و آنا تو رو دید گفت این پسرت خیلی باهوشه من یه چیزی می دونم میگم و بهش میاد یه جراح متخصص بشه و هر وقت می خواست باهات حرف بزنه به شوخی می گفت آقا دکترم چقدر خسته شده مریض هاش امروز زیاد بودند! یا می گفت آنا رو هم یه معاینه بکن و نسخه بنویس و همش با این ادبیات باهات حرف می زد روزها می گذشت و من منتظر بودم ببینم تو چقدر باهوشی .روز ١٥ که بردیم تو رو ختنه کنیم دکتر ی که داشت تو رو ختنه می کرد گغت این پسر خیلی باهوشه و این جوش های روی صورت اینو نشون می ده.از وقتی هم که چهلت تموم شد وقتی گشنت می شد خودتو از بالای شونم آروم می کشیدی پایین و درس...
26 خرداد 1390

خاطرات روزهای خوش به دنیا آمدن رادین

  سلام پسر گلم که یه نگاه نازتو به دنیا نمی فروشم انشا الله صد سال زنده باشی تا مامان و بابا از وجودت لذت ببرن . بلاخره پس از نه ماه انتظار شیرین تو گل پسر نازم روز خاطره انگیز ٢٠ فروردین ٩٠ با وزن ٣٢٥٠و قد ٥٠ ساعت ٩:٤٥ به دنیا اومدی و زندگی مامان و بابا را به شیرینی عسل کردی اون روز با همه ترسی که از عمل داشتم امید دیدار تو همه سختی ها را برام آسان می کرد اون روز بابایی خیلی استرس داشت خیلی دست پاچه شده بود و همش منتظر اومدن تو بود و اولین کسی بود که تو رو دید اون روز آنا می گفت  بابات از بس خوشحال بود به هر پرستاری که کوچترین کاری برا تو و من انجام می داد انعام می داد .ساعت ١٢ ظهر که من به هوش اومدم و تو گل پسر ...
26 خرداد 1390

اولین خرید لباس رادین بعد از به دنیا آمدن رادین

سلام قند عسلم همانطور که گفتم ما روز بیست خرداد پس از ٦٢ روز اقامت در تبریز به خانه برگشتیم که خاله سهیلا هم با آمد تا تابستون پیش ما بمونه و با تو بازی کنه ناگفته نماند که آنا از دوری تو خیلی زجر برد و به سختی از تو دل کند و هر روز سه چهار بار برات زنگ می زنه و حتی پشت تلفن باهات حرف می زنه و با کوچکترین صدایی که از تو می شنوه کلی ذوق زده می شه خلاصه ما زندگی سه نفرمونو از تاریخ ٢٠ خرداد شروع کردیم درسته اولین روز با واکسن تو مصادف شد و یه کم سختمون شد ولی از روزهای بعد زندگی عادیمونو شروع کردیم و طی ٤ روز با خاله سهیلا کلی خونه رو تمیز کردیم و خاله سهیلا با وسواس خاص اتاق تو رو مرتب کرد و دکوراسیون اتاق تو رو تغییر داد و کلی عکس های خوشگ...
26 خرداد 1390

روزهای عید

                                            سلام پسر نازم عزیز دلم نمی دونی امسال عید چقدر جات خالی بود از همون روزهای قبل از شروع عید تا خود روز های عید یا همین حالا که فردا ۱۳ به دره ولی من و بابات خیلی خوشحالیم که سال بعد با هم عید رو جشن میگیریم مامانی من چند روز اول عید اصلا حالم خوب نبود و همش دراز کشیده بودم و انرژی انجام هیچ کاری رو نداشتم ولی الان که حالم بهتره میخوام برات از روزهای عید بنویسم تا بعدنا بدونی عیدی رو ک...
24 خرداد 1390