رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

رادین مامان و بابا

قربون دعای رادینم برم

                                          سلام پسرم شکر خدا یه روز دیگه زنده هستم و فرصت کردم تا خاطرات امروزمونو ثبت کنم پسرم همانطور که گفتم پروژه ارشدمو دوباره شروع کردم امروز هم صبح ١١ بعد از اینکه سه وعده شیر بهت دادم و کلی به خاله سهیلا توصیه کردم  بدو بدو رفتم دانشگاه با هزار امید و استرس اولین تستمو زدم باورت نمیشد که جواب داد خیلی خوشحال شدم حتما به خاطر دعاهای تو عزیز دلم بود که گره کار من بلاخره باز شد ممنون مامانی . بعد ...
5 تير 1390

شروع کار مامانی

                                   سلام گل پسرم از وقتی برگشتیم خونه دارم برنامه ریزی میکنم که انجام پروژه ام رو شروع کنم که بلاخره امروز  ٤ تیر شروع کردم صبح ساعت ١١ رفتم دانشگاه خدا میداند چه جوری رفتم همش دلم پیش تو مونده بود ولی مجبور بودم آخه تو وسط انجام پروژه کارشناسی ارشدم اومده بو دی و چون سلامتی تو از همه چیز برا من مهمتر بود کارمو نصفه ول کرده بودم .ساعت ٣ برگشتم و بماند که هر نیم ساعت زنگ می زدم و همه چی مرتب بود و خاله سهیلا به خوبی از تو مراقبت کرده بود تو...
4 تير 1390

اولین گردش دو نفره رادین و مامانی

                                     سلام پسر گلم امروز تو دو ماه و سیزده روزته و روز به روز شیطون تر میشی امروز غروب  رفتیم بیرون تو شهرک تا خاله سهیلا که الان خونه ماست  با دختر همسایه بازی کنه و تو هم در هوای آزاد بگردی . وقتی خاله سهیلا مشغول بازی شد من و تو رفتیم تا دو تایی قدم بزنیم رفتیم پارک بازی بچه ها و تو داشتی با اشتیاق به بچه های در حال بازی نگاه می کردی چهل و پنج دقیقه ای بود که داشتیم می گشتیم و تو نگاه می کردی بلاخره تو بغلم به خواب ناز رفت...
2 تير 1390

بدون عنوان

سلام قند عسلم  امروز میخوام از شیرین کاریات برات بنویسم که دل همه رو می بری و شدی برا خودت یه فیلم سینمایی.خیلی وقت ها شیرین کاریات باعث می شه کسی تلویزیون یادش نیفته و همه وقت ما با تو می گذره.امروز یاد گرفتی که وقتی هیجان زده میشی  دو تا پاهاتو با هم بالا می بری و پایین میاری و تند تند این کارو انجام میدی و می خندی . امروز  تو تشکچه بازیت بازی کردی و  برای اولین بار خودت به  تنهایی خیلی  معصومانه   به خواب رفتی ناز شده بودی عکس خوابتو برات میذارم خواب های خوب ببینی نازم. در ضمن امروز برا اولین بار دستتو می بری تو دهنت و ملچ ملوچ می خوری ...
30 خرداد 1390

رادین خوش تیپ

سلام گل پسر ناز و خوشگل و خوش تیپ من   پسرم مامانی عاشق اینه که هر روز لباسهای خوشگل تنت کنه و تو رو تماشا کنه کلی هم لباسهای خوشگل برات خریده ولی تا امروز جرات نمی کردم تو رو با شورت و آستین کوتاه ببرمت بیرون ولی امروز خاله سهیلا به من جرات داد و گفت نترس طوری نمیشه و من لباسی رو که خیلی دوست داشتم تنت کنم پوشوندم و رفتیم خرید همه داشتن تو رو نگاه می کردن ترسیدم دخترا بدزدنت مامانی !     ...
29 خرداد 1390

درد دل مادرانه

سلام نفس مامان کاری با مامان کردی که حتی یه لحظه هم بدون تو نمی تونم بمونم وقتی خوابیدی خیلی معصوم میشی بعضی وقت ها ساعت ها میشینم و به چهره معصوم و خوشگلت نگاه می کنم و  کلی سوال تو ذهنم میان و میرن اینکه در آینده چکاره میشی و ایا من میتونم به رسالت خودم به عنوان مادر و به عنوان مشوق پیشرفت هات عمل کنم یا نه. به این فکر میکنم که تو الان مثل یه سی دی خام هستی و چه مسیولیت بزرگی به گردن من هست که این سی دی رو با چی پر کنم که هم خودت راضی باشی هم خودم و هم خدایمان .همیشه از این هراس دارم که غفلت کنم و زمان انجام کاری بگذره  به همین خاطر از مدت ها قبل برنامه هامو چیدم .از ماه سوم قصد دارم آموزش دادن به تو رو شروع کنم سی دی ببیب...
28 خرداد 1390

رادین و عکس های خوشگلی که خاله سهیلا گرفته

رادین و اولبن روزی که رکابی پوشید !!       رادین  شیطونه و  ....... زبونم لال فکر بد نکنین عروسکه مامانشه !       رادین در اولین لباس سایز ١ و در جمع عروسک ها     رادین روی تشکچه بازیش   ...
28 خرداد 1390