قربون دعای رادینم برم
سلام پسرم شکر خدا یه روز دیگه زنده هستم و فرصت کردم تا خاطرات امروزمونو ثبت کنم پسرم همانطور که گفتم پروژه ارشدمو دوباره شروع کردم امروز هم صبح ١١ بعد از اینکه سه وعده شیر بهت دادم و کلی به خاله سهیلا توصیه کردم بدو بدورفتم دانشگاه با هزار امید و استرس اولین تستمو زدم باورت نمیشد که جواب داد خیلی خوشحال شدم حتما به خاطر دعاهای تو عزیز دلم بود که گره کار من بلاخره باز شد ممنون مامانی.
بعد از ظهر که برگشتم مثل دیروز بهت شیر دادم وکلی با هم بازی کردیم و تو قهه قهه می زدی ومن کلی کیف میکردم الان که دارم اینو مینویسم ساعت یازده و نیمه شبه تو رو پاهام خوابیدی و بابات هنوز نیومده آخه این روزا حسابی سرش شلوغه و داره واسه من و تو زحمت میکشه قول بده پسر خوبی باشی و قدر بابای خوب و مهربونتو بدونی باشه عزیزم آفرین