روزهای شیرین ولی بدون وقت.........
سلام گل پسرم اول از همه معذرت دوباره کلی بهانه برای اینکه نتونستم وبلاگتو به روز کنم ولی اینو بدون واقعا سرم شلوغه و انگیزه همه این فعالیت تو و آینده تو گل پسرمه امیدوارم مامان درک کنی عزیزم دل هر رئز که میگدره بزرگ و بزرگتر میشی و من به داشتن پسری مثل او افتخار میکنم پسری که همه ادب و رفتار جالب کودکانه اونو تحسین میکنن. نمیدونم از کدوم حرکات و کارهای جالبت برات بنویسم که دیگه قادر به جمع کردن همه اونها تو کلمات نمیشم. برای همین این روزها بیشتر فیلم ازت میگیرم تا در آینده هم برای خودت و هم برای ما یاداور خاطرات جالب کودکیت باشه. امسال شب یلدا رفتیم پیش آنا و آتا، جمعمون جمع بود داییها و خاله ها و ... به تو که تو این چند روز...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:38