خرید وسایل سیسمونی رادین کوچولو
سلام عسل مامانی امروز می خوام خاطره خرید وسایل سیسمونیتو برات بنویسم.می دونی من تو خرید وسایل خیلی وسواس دارم مخصوصا که اون وسایل برای رادین گلم باشه
واسه همین ازهمون اول پرس و جو رو شروع کردم تا ببینم کجابهترین وسایل رو می تونم برای عزیزم بگیرم بابات هم با حوصله با من همراهی می کرد و می گفت دوست داره وسایلی بگیریم که هر سه راضی باشیم طی سه چهار ماه پرس و جو جاهای مختلفی رو نشون دادند و ما رفتیم دیدیم ولی از بین همه اونها خیابان بهار تنها جایی بود که دیدم می تونیم بهترین وسایلو بگیریم خلاصه تا آنا(مامان من) از شهرستان بتونه بیاد من دل تو دلم نبود واسه همین روز ۱۶ دی من و بابایی رفتیم بهار و قرار شد فقط چند تیکه از لباسات رو بخریم تا من هر وقت دلم برات تنگ شد اونهارو نگاه کنم تا آنا بیاد و بقیه رو برات بخریم
بلاخره آنا و دایی کاظم و زن دایی طیبه اومدند و ما روز ۶ بهمن ماه که ۹ ۲هفته و دو روزت بود رفتیم بهار واسه خرید سیسمونی و طبق معمول سختگیری های من همه رو کلافه کرده بود ولی همین سختگیری ها باعث شد یه سیسمونی ناز و خوشگل برات خریدیم که بعدا عکس هاشو برات می زارم.