رادین چهار ماه و هشت روزه
سلام گل پسر ناز من
قند عسل مامان این روزا سخت مشغول کار بر روی پروژم هستم تا به امید خدا تا عید فطر کارها
ی عملی رو تموم کنم واسه همین نمیتونم هر روز خاطراتتو بنویسم ولی اصلا نگران نباش همه رو با تصویر واست ثبت میکنم
گل پسرم ما روز پنج شنبه ٢٠ مرداد رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن چهار ماهگیتو بزنیم من خیلی استرس داشتم ولی نمیدونستم پسرم پهلوونیه واسه خودش چون ٢٠٠ گرم اضافه وزن داشت و وقتی واکسن رو زدن فقط یه کوچولو گریه کرد
از زبون رادین( من فقط حس کلدم یه پشه نیشم زد من مثل دایی ابلاهیم خیلی قوی هستم اصلا هم گریه نداشت فقط قیافه ی خانومه یه طولی بود همین بود که گلیه کردم وگرنه آمپول که تلس نداره )
بر گشتیم خونه یه کم تب کردی ولی زود خوب شدی شکر خدا
بعد از یه واکسن کوچولو یه کم تقویتی لازمه دیگه!!!!!( ٢٠ مرداد)
اولین چیزی که رادین بدون کمک کسی برداشت و برد دهنش
اوا عکسمو گلفتی خبر میدادی خوب؟؟!!!!!!
رادین مستقل وقتی مامانی خونه نیست
( مامان فکل کرده من منتشو میکشم من خودم رو پای خودم وامیسم)
من روز یک شنبه ٢٣ مرداد بعد از اینکه رادین خوشگله من تیپ زد و لباسهایی رو که دقیقا سال پیش مرداد ماه از دبی خریده بودیم رو پوشید و رفتیم و برای عزیزم کالسکه گرفتیم من اصلا سال پیش که اینها رو میخریدیم تصورش رو هم نمیکردم که امسال اینهارو تن عزیز دلم کنم! مبارکت باشه
رادین در حال ابراز احساسات به مامانی!
خوب چیه خیلی تعجب داشت منو تو کالسکه دیدین؟؟؟!!!!
ناز پسر ماماننمیدونم این کتاب آشپزی من چه جذابیتی برا تو داره که هر وقت میبینیش از هیجان نفست بند میاد
فدای اون خنده های نازت بشم
رادین سرباز!
خداحافظ تا بعد