رادین دارد بزرگ می شود ......
رادین سه ماه و بیست و یک روزه
سلام به ناز گل خودم
خوبی عزیزم این روزا سرم خیلی شلوغه ببخش اگه چند روزی نتونستم وبلاگتو به روز کنم ولی روزاتو با عکس و فیلم داریم ثبت میکنیم .
پسر ناز و تپل و شیرین تر از قندم روز چهارشنبه ٤ مرداد من رفته بودم دانشگاه تا ساعت ٥ کار کردم خاله سهیلا که تو خونه از تو مراقبت میکرد آمادت کرده بود و با بابایی آمدید دنبال من و چهار تایی رفتیم سینما و فیلم ورود آقایان ممنوع رو دیدیم و این اولین سینما رفتن تو بود .تو سینما با تعجب به اطراف نگاه میکردی و چون تاریک بود یه کم میترسیدی و کم کم عادت کردی و فیلم رو نگاه کردی و بعد ار کمی خوابت برد و تو بغلم خوابیدی فدای خوابیدنت بشم که وقتی خوابی خیلی ناز میشی.
خواب فرشته من
فیلم که تموم شد رفتیم سه راه جمهوری و برا تو روروئک خریدیم یه روروئک خوشگل تا کم کم رادین جون خودمون راه رفتن رو بتونه یاد بگیره این روزا وقتی نگهت میداریم سعی میکنی قدم برداری فدای اون پاهای کوچولوت یعنی یه روز میشه که من ببینم تو داری راه میری و میدوی به طرف من
عزیز دلم این روزا یاد گرفتی وقتی باهات بازی میکنیم مخصوصا شکمتو غلغلک میدیم غش غش میخندی و با اون صدای خنده نازت ما رو شاد میکنی .شب جمعه مهمون داشتیم تو همش با خودت دعوا میکردی و من نمیدونستو چی میخوای میدونی چی شده بود ؟؟؟؟؟
تو میخواستی اونها هم با تو بازی کنن و چون غریبی میکردی یا نمیتونستی منظورتو بگی عصبانی میشدی بلاخره که مهمونمون با تو حرف زد تو محکم دست و پاهاتو میکوبیدی و احساسات نشون میدادی و غش غش میخندیدی فدای خنده هات
شب نیمه شعبان من و تو بابایی و خاله سهیلا شام رفتیم بیرون تو همش از پنجره ماشین بیرون رو نگاه میکردی و تو که هر شب ساعت ٩ میخوابیدی اون شب تا ١٢ شب بیدار موندی
رادین از منظر شیشه ماشین
رادین و روروئکش
برین کنار رادین با بنزش داره میاد؟!
مرگ بر آمریکا!!!!
واقعا خسته شدم از بس ژست گرفتم تا ازم عکس بگیرن!