از شیر گرفتن رادین
سلام نفس مامان
عزیزم دیگه واقعا برا خودت مرد شدی چرا؟؟
عزیز دلم تو دیگه واسه خودت مرد شدی و شیر مادر نمیخوری
آره عزیزم روز چهار مهر از ساعت ١٢ ظهر به بعد تو رو از شیر گرفتم.البته خونه آنا بودیم و آنا و خاله ها خیلی زحمت کشیدن و برای اینکه تو اذیت نشی و شیر یادت نیفته همش تو رو پارک میبردن و بیرون از خونه میگردوندن.
الان هم که برگشتیم خونه بهانه گیر شدی و همش باید یه خوردنی بدم دستت تا با اون مشغول بشی و یاد شیر خوردن نیفتی.
خدا میداند چند بار گریه خودمو نگه داشتم و به زور جلوی خودمو گرفتم تا در مقابل شیر خواستن تو مقاومت کنم ولی هر چی بود تموم شد و تا حدودی با این موضوع وفق پیدا کردی و روز به روز داری بهتر میشی.
چند نمونه دیگه از شیرین کاریهای رادین گلم:
ازت میپرسم:
گاوه میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو میگی ماااااااااااااااااااااااااااااااا
ببعی میگه بعععععععععععععععععععععععععع(همراه با لرزش کل بدن)
هاپو میگه هاپ هاپ هاپ هاپ
جوجه میگه جوجوجوجوجوجوجو
گربه میگه مینو مینو مینو مینو مینو
دایی ازت میپرسه:
دایی رو چند تا دوست داری دودا دودا (٢ تا)
به هر چی هم نخوای کسی دست بزنه میگی دد دزن (دست نزن)
از چیزی بترسی یا بخوای از خودت دورش کنی میگی بلو بلو بلو (برو)