خبر خوش اومدن رادین
پسرماه مامان من و بابات ۳ سال بود که با هم زندگی می کردیم هر دومون عاشق بچه بودیم ولی به دلیل موقعیت خاصی که داشتیم (هر دو دانشجو بودیم) بچه نداشتیم تا اینکه تو یکی از روزهای خوب خدا خبر اومدنتو شنیدیم ۱۴/۶/۸۹ روز خیلی خاصی بود من خیلی شوکه شده بودم خوشحال بودم ولی اصلا آمادگی مادر شدن رو تو خودم نمی دیدم به بابات زنگ زدم و خبر مثبت شدن آزمایشمو بهش گفتم خیلی خوشحال شد بعد از نیم ساعت اومد خونه با یه دسته گل بزرگ پر از گلهای ریز که به گفته خودش تعداد بچه ها مون بودن حود ۱۵ تا
با هم حرف زدیم راجع به آینده تو و برنامه هایی که داریم کلی خوشحالی کردیم
قشنگ خوشگل من از وقتی فهمیدیم تو داری تو زندگی من و بابات وارد می شی زندگیمون از این رو به اون رو شده هر روز یه اتفاق قشنگ برا ما می افته همون روز اول که جواب آزمایش مثبت شد زنگ زدن و گفتن ماشینتونو بیاین تحویل بگیرین چند ماه بعد بابات ترفیع گرفت و من که در حال انجام پروژه کارشناسی ارشد بودم کارهام همش خوب پیش می ره خلاصه برا ما خوش قدم بودی