آنای رادین اومد
با سلام
رادین علاقه شدیدی به آنا داره از بس زنگ زد و گریه کرد و گفت آنا میخوام که بلاخره آنا مجبور شد پا شه و بیاد
سه روز تعطیلات ماه رمصان رو (١٩-٢٠و ٢١) رو انا و دایی ابراهیم و زندایی و آسنا و خاله اکرم اومدن پیش ما
وای که چقدر خوشحال شدیم خاله سهیلا هم که پیش ما مونده بود کلی خوشحال شد
این لباس پلیس رادینه که آنا براش از سوریه خریده بودم الان اندازش خوبه پوشونمدش و آنا کلی ذوق کرد
رادین کلی دلبری کرد تیپ زد و آنا براش قربون صدقه میرفت
و این هم یک ژست ماهرانه؟؟!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی